کد مطلب:259444 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

میرزای شیرازی، سامرا و معرفت کلیدی آیات قرآن
سامرا با قرار گرفتن مرجع بزرگ جهان تشیع فقید دنیای اسلام حضرت آیت الله العظمی میرزای شیرازی در رأس حوزه علمیه آن مقصد و مأوای مقلدان و شیفتگان مرجعیت قرار گرفت. حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد شیرازی قدس سره فرمودند:

از جمله آن شیفتگان و آرزومندان چهار تاجر ایرانی بودند كه برای دیدار مرجع خود و زیارت عتبات مقدسه ی عراق به سامرا مشرف می شوند، زیارت آنان مصادف با ماه های حج می شود و آنان كه به حج مشرف نشده بودند از میرزای بزرگ استفاده درباره وجوب حج می كنند و ایشان استطاعت و به وجوب حج بر آنان فتوا می دهند.

آنان تصمیم به انجام حج و رفتن به زیارت خانه خدا می گیرند، ولی از آنجا كه آمادگی كامل برای حج نداشتند به جهت آن كه اموال زیادی همراه خود آورده بودند، از میرزای بزرگ خواهش می كنند شخصی را معرفی كنند تا اموال خود را نزد او به امانت بسپارند و ره سپار مكه شوند. میرزای بزرگ یكی از وكلای مالی خود را به نام حاج جعفر جهت این كار معرفی می كنند.

آنان با راهنمایی میرزای بزرگ اموال خود را نزد حاج جعفر امانت گذاشته و به حج مشرف می شوند، وقتی از سفر حج به سامرا مراجعت می كنند و به سراغ حاج جعفر برای استرداد امانت های خود می روند باخبر می شوند كه حاج جعفر از دنیا



[ صفحه 311]



رفته، اما امانت های آنان را با مشخصات كامل یادداشت كرده و ثبت و ضبط نموده بود، جز امانت یكی از آنان كه یك جواهر گران قیمت و با ارزش بوده خبر و أثری از آن موجود نیست.

آن تاجر برای به دست آوردن امانت خود به حضرت آیت الله العظمی میرزای بزرگ مراجعه می نماید و كسب تكلیف می كنند.

ایشان آیه كریمه ای از قرآن مجید را نوشته و به آن تاجر می دهند و می فرمایند: به نجف اشرف مشرف شو و این آیه كریمه را در وادی السلام نجف بخوان و تكرار نما تا آن كه ملائكه موكل حاج جعفر را به ملاقات شما می آورند و آن گاه از او امانت خود را مطالبه كن.

تاجر نوشته را از میرزای شیرازی گرفته و به نجف اشرف مشرف می گردد و به وادی السلام رفته و آیه كریمه را می خواند و تكرار می نماید، ولی خبری از حاج جعفر نمی شود و دست خالی به سامرا نزد میرزای بزرگ مراجعت نموده و ایشان را از نتیجه كار باخبر می كند.

میرزای شیرازی با شنیدن گزارش این تاجر پریشان حال شده و آیه ی كریمه (انا لله و انا الیه راجعون) را بر زبان جاری كرده و تكرار می نمایند. سپس به تاجر روی آورده و می فرمایند، حال كه ایشان را در وادی السلام ملاقات ننمودی، باید به وادی برهوت رفت و آنجا ایشان را ملاقات كنی، وقتی او را ملاقات كردی و امانت خود را از او مطالبه نمودی در ضمن از او سؤال می كنی: چرا او را به وادی برهوت آوردند؟ زیرا وادی برهوت جای گناه كاران است.

آن گاه میرزای بزرگ آیه كریمه ای را نوشته و به او می دهند تا آن را در آن وادی بخواند و موفق به دیدار حاج جعفر بشوند، تاجر طبق راهنمائی میرزای شیرازی رفتار نموده و سرانجام در وادی برهوت با حاج جعفر در حالی كه غل و زنجیر آتشین به دست و پای او بود ملاقات می كند.

ابتدا حاج جعفر از تاجر معذرت خواهی می كند و اظهار می دارد كه او از یادداشت امانت او فراموش كرده و امانت را در باغچه منزل خود پای درختی كه در



[ صفحه 312]



آن باغچه است پنهان نموده.

آن گاه تاجر پیام میرزای بزرگ را به او می رساند و می گوید كه ایشان فرمودند: از شما سؤال كنم: چرا شما را به وادی برهوت آوردند؟

حاج جعفر پاسخ می دهد: به جهت قصاب محلمان.

سپس اضافه می كند: سلام مرا خدمت میرزای شیرازی ابلاغ كن و خواهش مرا به ایشان برسان كه قصاب محل را از من راضی گرداند.

ملاقات پایان می گیرد و تاجر به سامرا خدمت میرزای شیرازی رسیده و گزارش كار را به اطلاع ایشان می رساند. میرزای بزرگ اول طبق آدرسی كه حاج جعفر داده بود می گویند: امانت تاجر را از پای درخت درآورده و به تاجر بدهند و تاجر به مال خود می رسد.

دوم: شبانه رهسپار منزل قصاب محل می شوند تا او را از حاج جعفر راضی و خوشنود نمایند. قصاب وقتی مواجه با آمدن آیت الله العظمی میرزای شیرازی به منزل خود می شود، قدوم ایشان را گرامی داشته و ارج می گذارد و مفتخرانه زبان به خوش آمد می گشاید، ولی همین كه میرزای بزرگ نزد قصاب نام حاج جعفر را می برد قصاب برآشفته می شود و می گوید: هیچ وقت از حاج جعفر راضی نخواهم شد.

میرزای شیرازی سبب را جویا می شوند و از اصل قصه و جریان سؤال می كنند تا شاید بتوانند از ریشه مشكل را معالجه نمایند.

قصاب می گوید: برای دخترم خواستگار می آید و از آنجا كه حاج جعفر همسایه ی مبرز ما بود خواستگاران درباره نجابت و اصالت دخترمان از او سؤال می كنند او كه در سر می پرورانده، یا فكر می كرده و نظر داشته كه دخترم را به عنوان زوجه برای فرزندش بگیرد جواب سربالایی به آنان می دهد، تعریف و ستایش و در واقع حقیقت را بیان نمی كند و آنان از جواب سربالای او از خواستگاری منصرف شده و فرزندش هم به رغم خواسته پدر خواهان ازدواج با دخترم نبوده و دخترم بالاخره تا به حال



[ صفحه 313]



بی شوهر در خانه من باقی مانده است. لذا من هرگز از حاج جعفر راضی نمی شوم.

میرزای بزرگ جریان را كه می شنوند و از آن با اطلاع می گردند سر به زیر انداخته و كمی درنگ كرده، سپس سر برداشته و روی به قصاب می كنند و می فرمایند: من دختر شما را همین الآن به عنوان زوجه برای فرزندم فلان كه هنوز ازدواج نكرده با اجازه شما عقد می كنم، آیا شما از حاج جعفر راضی می شوید؟

قصاب كه هرگز توقع این سرافرازی و افتخار وصلت با بیت آیت الله میرزای شیرازی را نداشت بلافاصله در جواب می گوید: بله از حاج جعفر راضی شدم و از این وصلت سربلند و مفتخر نیز می باشم.

در همان مجلس عقد شرعی خوانده می شود و دختر قصاب عروس آیت الله العظمی میرزای شیرازی و زوجه فرزند او می شود و با این كار مدبرانه و روشی عاقلانه میرزای بزرگ علاج چند مشكل را می كنند:

1 - فرزند خود را داماد می كنند.

2 - دختر قصاب را عروس می كنند.

3 - حاج جعفر را از گرفتاری و وادی برهوت كه جایگاه گنه كاران است نجات داده و به وادی السلام كه جایگاه مؤمنین است، ارتقا بخشیده اند.

آری، به فرمایش آیت الله العظمی حاج سید محمد شیرازی قدس سره كه در آخر این داستان متذكر شدند این بود كه:

آری این قدر حساب آخرت دقیق است و باید انسان عبرت بگیرد به حساب خود رسیدگی نماید و از همت و تدبیر میرزای شیرازی نیز باید درس و حكمت آموخت.